علی بن موسی الرضا(ع) در دوران سیاسی خود با حاکمان ظالم و جائری روبرو بود. حاکمانی که منصب امامت را غصب کرده بودند و به همین دلیل آن حضرت به مأمون فرمود «اگر این جایگاهی که تو بر آن نشستهای از طرف خدا به تو داده شده حق نداری آن را به فرد دیگری بدهی و اگر برای تو نیست چرا چیزی که برای تو نیست را به دیگری میبخشی». در آن شرایط دشوار، امام رضا(ع) با پذیرش ولایتعهدی در عمل موجب تقویت شیعه شد همچنان که در سخنان خود نیز تصریح کرد «تعامل با حاکم جائر را مطلقا نمیپسندم مگر اینکه غمی از مؤمنی رفع شود و دین خدا و شیعیان تقویت شوند».
توضیحات حجتالاسلام والمسلمین دکتر سید سجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظامهای سیاسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را در خصوص بخشی از سیره سیاسی امام رضا(ع) در ادامه میخوانید.
سیره عملی ائمه (ع) نسبت به حکومت و حاکم جائر
دکتر ایزدهی در ابتدا با بیان اینکه بر اساس مبانی اصیل و اولیه اسلام، حق حاکمیت از آن حاکم مشروع است؛ میگوید: حاکمی که مشروع باشد حق حاکمیت دارد و برای مردم وظیفه اطاعت را به ارمغان میآورد. حاکمی که نامشروع، ناحق و غاصب باشد، هم حق اطاعات ندارد و هم حق حاکمیت، بر همین اساس در طول تاریخ دو گونه حاکمان در ادبیات دینی و فقه شیعه فرض شدهاند. حاکم عادل و دیگری حاکم جائر. حاکم عادل یعنی کسی که محق بوده و دیگری حاکم جائر که غاصب است. در طول تاریخ اسلام؛ پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) به اعتبار ادلهای که حکم به مشروعیت آنها در اداره جامعه میکند، محق بوده و البته در عصر غیبت نایبان امام(ع) که فقیهان جامع الشرایط باشند و غیر از آنها در فقه ما همه جائر شناخته شدهاند. اما اینکه حاکم جائر که در طول عمده ادوار حیات ائمه معصومین(ع) بر جامعه حاکم بودند، آیا مطلقا باید با آنان بخاطر اینکه حاکم جائر هستند، مخالفت و مقابله و جنگ کرد یا اینکه میشود راهبردهای دیگری را در این میان پیش گرفت؟ به بیانی دیگر راهبر و امام جامعه شیعی بعنوان جامعهای که در فضای موجود حداکثری نبودند و قدرت حداکثری نداشتند و تحت ظلم و ستم حاکمان بودند، باید چه راهبردی را برای برون رفت از مسئله در نظر بگیرد؟
ایشان ادامه میدهد: این مسائل ابتدا مشروعیت نداشتن حاکم جائر و عدم اطاعت از او و از طرف دیگر از بین رفتن استضعاف و اقلیت و منافع مؤمنان در جامعه اسلامی را شامل میشود. به همین دلیل ائمه(ع) در طول تاریخ از سلاحی به نام تقیه استفاده میکردند. این سلاح نه به معنای رویکرد انفعالی ترس و کتمان کردن همه ارزشهای دینی بلکه به مثابه ابزار مبارزه و مصونیت بخشی به جامعه و امام جامعه و ارزشهای دینی و مذهبی در قبال حاکمان جائری که خود را مقید به هیچ منطقی در جامعه نبودند. لذا اهل بیت(ع) در زمان حیات خود، عمدتاً یا بصورت پنهان کردن برخی از ارزشها و باورها، برای خود و مؤمنان سعی کردند هویت حداقلی را برای جامعه شیعی حفظ کنند یا به صورت قدری وسیعتر، سعی کردند که به گونهای رفتار کنند تا ارزشهای شیعی در جامعه توسعه پیدا کند و برای دیگران هم فراگیر شود.
تعامل با حاکم جائر در صورت تقویت دین
رئیس پژوهشکده نظامهای سیاسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی خاطر نشان میکند: نوع تعامل ائمه(ع) با حاکمان موجود زمان خود، در این بستر یعنی ضعیف و حداقل شدن شیعه. در این منطق برخی اوقات، میبینیم که ائمه(ع) با آنها صلح کرده و به صورت موقت بر اساس قوانینی و با عنوان حاکم مسلط و نه حاکم مشروع، آنها را به رسمیت میشناسند. در برخی از موارد این مقدار هم شاید ممکن نشود، پس با گوشه گیری، ادعیه، توسعه علم، توسعه مذهب و دین در قالبهای مختلف این کار صورت میپذیرفت. بر این اساس مذهب شیعه و اسلام اصیل در طول تاریخ باقی ماند و توسعه و گسترش پیدا کرد.
دکتر ایزدهی به زمان و اقتضائات امام رضا(ع) اشاره کرده و تصریح میکند: امام رضا(ع) در مدینه بود و امکان اظهار نظری نداشت اما مأمون در فرآیند سیاسی برای منافع خود و جلب حامیان در قبال برادر خود و برای به دست گرفتن حکومت در ایرانی که تمایلات شیعی داشتند، تصمیم گرفت امام رضا(ع) را سپر بلای خود قرار دهد و لذا از ایشان دعوت کرد تا بعنوان حاکم در جامعه اسلامی حضور پیدا کند. امام رضا(ع) که علت این دعوت را میدانست قبول نکرد و بعد از آن ولایتعهدی را با شروطی پذیرفت. شروطی که نشان میدهد از جهتی حاکمیت را نپذیرفته است و به همین دلیل شرط عدم دخالت میگذارد. امام رضا(ع) از تهدید تعامل با حاکم جائر فرصتی خلق کرد که دین تقویت شده و در عین حال شریک ظلم نباشد. امام(ع) در عزل و نصب دخالت نکرد، روی تخت و جایگاه سلطنتی ننشست و در هر حال کلام حق را هم در هر فرصتی بیان کرد و در نتیجه این تلاشها بود که شیعه از اقلیت خارج شد و بصورت حداکثری در جامعه درآمد.
ولایتعهدی موجب تقویت شیعه شد
این استاد حوزه و دانشگاه یادآور میشود: ائمه(ع) تلاش کردند تا در هر دورهای متناسب با شرایط جامعه، فرهنگسازی کرده و افراد صالحی را تربیت کنند. در دوره امام رضا(ع) با هجوم بیدینی و رواج فرقههای مختلف دینی و مذهبی مانند اشعریون و معتزلیها و... امام رضا(ع) علاوه بر اینکه در ذیل حاکمیت مأمون قرار نگرفت، به تقویت اسلام ناب پرداخت. در نظر داشته باشیم اصل این منطق که امکان تعامل با حاکم جائر در برخی از موارد و به مصلحتهایی که این مصلحت مذهب، حفظ دین، حفظ امام، جامعه اسلامی، حفظ مسلمانان و... است عملاً در طول تاریخ وجود داشته است. برای امام رضا(ع) این امر قدری متفاوتتر بود زیرا ایشان در بستر قدرت قرار گرفت و توانست با امکان بیشتری در عین حال که قدرت را به رسمیت نمیشناخت، تعامل حداکثری انجام داده و این تعامل حداکثری عملاً به توسعه دین و مذهب اصیل منجر میشود به گونهای که مامون هم این را برنتابید و امام رضا(ع) را به شهادت رساند.
دکتر ایزدهی خاطر نشان میکند: در دوره هارون، امام کاظم(ع) از افرادی مانند علی بن یقطین که فردی مورد اعتماد و از شیعیان پرهیزکار بود و در عین حال از وزیران حکومت عباسی و مورد اعتماد آنان بود، حمایت میکرد در حالی که بر اساس مبانی ما، کمک به دولت جائر و حاکمان ستمگر نادرست است. امام رضا(ع) ولایتعهدی را پذیرفتند، امری که در ظاهر کمک به حکومت مأمون است. برای رفع این تناقض پاسخ این است که مسئله مهم غایت است زیرا حاکمیت یا جائرانه است یا عادلانه و غرض از حکومت عدل، تحقق دین است بنابراین اگر فردی یا امامی در درون دستگاه جور قرار بگیرد ولی رفتار او کمک به تقویت دین باشد غرض محقق شده است. امام رضا(ع) در فضایی تحمیلی که امکان سقوط حاکم نبود دریافت که راهبرد گوشه گیری و انزوا جوابگو نیست و به همین دلیل از فرصت ولایتعهدی برای مصونیتبخشی به شیعه و تقویت آن بهره برد.
نظر شما